- روان گیر
- جان ستان
معنی روان گیر - جستجوی لغت در جدول جو
- روان گیر
- آنکه یا آنچه سبب مرگ می شود، گیرندۀ روان، جان ستان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فرانمون
سهل انگار، مداهن
بین المللی، جهانی، جهان گشا، کسی یا چیزی که شهرتش به همۀ نقاط جهان برسد
کسی که اطلاعاتی را به دست آورده و خبر می دهد، جاسوس، خبرچین، کسی که اخبار و اسرار کسی یا اداره ای یا مملکتی را به دست بیاورد و به دیگری اطلاع بدهد، جستجوکنندۀ خبر، هرکاره، منهی، آیشنه، رافع، ایشه، خبرکش، متجسّس، راید
کمان دار، دارندۀ کمان، آنکه در تیراندازی با کمان مهارت دارد، کمان گیر
سختگیر دیر گیر، آنکه در امور صبر و ثبات ورزد
ریگ هایی که در بیابان به واسطۀ وزش باد از طرفی به طرف دیگر می رود و تشکیل تل و پشته می دهد، ریگ روان، ریگ رونده، برای مثال به رومی سپاهی نشاید شکست / نساید روان ریگ با کوه دست (فردوسی - ۸/۳۴۶)
آنکه کارها و پیشامدها را بر خود آسان گیرد و سهل شمارد، سهل انگار
غنی، متمول
کسی که سر راه مردم را می گیرد، راه گیرنده، راهزن
کارگرنانوایی که نان ازتنور بیرون آورد، انبری که بوسیله آن نان را از دیوار تنور جدا کنند و بیرون آرندنان چین
راه رو، مسافر، راهزن، قاطع طریق
حجّام، رگ زن
جریان، سیلان، تقطیر
روان بودن، جریان